روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی
روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی

و اما زندگی...

سلام

دلم برای وبلاگم و دنیای مجازی بدجوری تنگ شده بود . یه مدت بود اصلا" دل و دماغ نوشتن نداشتم و روزگارم خاکستری اندوه بود تا اینکه صبح دیروز با تلفنی و خبری خوش اوضاع صدوهشتاد درجه فرق کرد . بالاخره شاخ غول رو شکسته بودم و تو امتحان قبول شده بودم آخیش...

امروز رفتم شرکت برخورد ها فرق کرده بود ، دیگه از اون نگاه های سرد خبری نبود ، جا برای نشستن نبود برام صندلی آودند، سر ناظر دیگه مغرورانه با من حرف نمیزد ، خانم منشی در مقابل کارهای من بی تفاوتی نشان نمیداد !!! و جالب تر از همه آبدار چی هم باحال تر از قبل شده بود ....

عجب روزگاری هست یعنی من از دیروز تا امروز چه فرقی کرده بودم جز اینکه از امتحان قبول شده بودم و همین و دیگر هیچ... هنوز در حیرتم از تغییر رفتار حضرات که چه زود تغییر رنگ میدهند ، آنهایی که تا دیروز نمک به زخم ام می پاشیدند اکنون یار شاطر من شده اند. هی من بگم حالم از این انسانهای هزار چهره بهم میخوره شما بگید که من نا امید هستم و ....

چه خبر؟

اوضاع کشور امن و امان تر از همه جا است . دور دوم مسافرت های رئیس جمهور محمود شروع شد و قرار شد گوش مدیران کم کار کمی تا قسمتی کشیده بشه ، نقد کندگان دولت هم که در حال گرفتن جایزه به میزان زیاد هستند ، دانشجویان هم که آزادند انتقاد کنند و اصلا" دستگیر یا زندانی نمیشوند ، نمایشگاه مطبوعات هم به سلامتی برگزار شد ، آزادی مطبوعات و روزنامه نگاری برای همه زمینیان و کیهانیان وجود دارد ، پرزیدنت در دانشگاه به سؤالهای دانشجویان خودی جواب میدهد و دانشجویان غیر خودی و نخودی رو به داخل راه نمیدهند ( گویا خودی ها از یک شب قبل و از طریق sms از حضور رئیس جمهور با خبر شده بودند و جا رزرو کرده بودند) ، کلا" آزادی چنان غوغا میکنه که آدم حالش ازاون بهم میخوره...

دیگه چه خبر؟

در شهر اوضاع بهم ریخته نماینده شورای شهر وبلاگ زده تا حال بعضی ها رو بگیره (نقل از فریاد خرداد) ، ورزشکارای ما بخاطر سیاسی بازی آقایان مجبورند در پارک تمرین بکنند !!!ااستاندار داره غزل خداحافظی میخونه  ،این یکی از حالا ترتیب میتینگ و سخنرانی میده و اون یکی خودش رو علنا" نامزد معرفی میکنه ( البته نامزد چه کسی هنوز در دست تحقیق است) ،این در صدر لیست است آن یکی در حال انصراف....

خب دیگه چه خبر؟

در دنیای مجازی مبحث احتمالات بیداد میکند بلاگ های همشهری شروع کردن به گمانه زنی در مورد ترکیب این حزب و اون گروه ، چه کسی شانس بیشتری دارد و چه کسی سیاهی لشکر انتخابات هست . انتخابات پدیده جالبی هست و در این مرز پر گهر جالب انگیز تر از همه جا !!! ملت غیر منتظره ای داریم ما ، ملتی که راهنما به جهتی میزنند و به خلاف میپیچند و یا بر عکس و هزاران اتفاق غیر منتظره دیگه ...از فکر کردن به انتخابات و نامزدبازی و اینجور چیز ها کمی تا قسمتی احوالاتم قاراشمیش میشه پس فعلا بی خیال مسائل

 یا حق

 

لحظه ای با شاملو

مرا
تو
بی سببی
نیستی
به راستی
صلت کدام قصیده ای
ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه ی تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!

پس پشت مردمکانت
فریاد کدام زندانی است، که آزادی را
به لبان برآماسیده ی گل سرخی پرتاب می کند؟
ورنه،
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار آفتاب نیست
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی!
و دلت
کبوتر آتشی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!

احمد شاملو

یک شب ازپائیز

شب از نیمه گذشته و دارم  اتفاق ها و خاطراتی رو تو ذهنم  مرور میکردم::

 

1)     یکشنبه تو شرکت گاز امتحان داشتم  ، سه نفر از مهندسن و کارشناسان شرکت گاز استان به همراه نماینده شرکت نظارت  چنان من و دو نفر دیگه رو سؤال پیچ کرده بودند که تا ساعت ها  بعد امتحان از حالت عادی خود بدور بودم امتحان بد نبود تقریبا" 3ساعت سؤال  پیچ شدیم . بعد بیرون اومدن از شرکت گاز دوستم نگاهی به من کرد و من هم نگاهی به او و به  وضعیتی که از صبح داشتیم هردو از ته دل خندیدیم... یه پیاده روی وحشتناک از فلکه آبیاری تا فلکه مدرس و از اونجا تا شهرچائی بعد از امتحان  جالب بود .

 

2)     تو دوران خدمت سربازی یه سرباز وظیفه داشتیم به اسم مجتبی ، این آقا مجتبی راننده قسمت ما بود و بالطبع 5 ،6 سال از من و دیگر دوستم که بعد اتمام دانشگاه اومده بودیم  سربازی ، کوچکتر بود . مجتبی پسر خوب و در ظاهر آرامی بود اما بعضی وقتا گافهایی میداد که یادآوری خاطراتش هنوز که هنوزه لبخند رو به روی لبام میاره . تو اتاق ما دو تا کامپیوتر بود که من و رفیقم ازش استفاده میکردیم و بجز ما کس دیگه ای  حق دست زدن به اونا رو نداشت . بعضی وقتا که بیکار میشدم به نکات ابتدایی استفاده از کامپیوتر رو بهش یاد میدادم تا اینکه یواش یواش خودش را ه افتاد تایپ و بعضی کارای دیگر رو میتونست انجام بده . یادمه تازه کپی  و paste کردن آهنگ رو از سی دی روی کامپیوتر یاد گرفته بود و کلی از این کار ذوق میکرد...روزی وارد اتاق شدم جناب سرهنگ و جناب سروان و رفیقم تو اتاق بودند و چائی های داغ روی میز ، از کامپیوتر فایل آهنگ های صوتی (صد البته مجاز و از فیلتر خودم رد شده ) رو زدم تا فضای لطیفی به حال و هوای اتاق بده...داشتم چائی میخوردم که یهو یه آهنگ شروع کرد به خوندن به این مضمون و محتوا : ژینا گل من گل خوشگل من  به عشقت اسیرم  بی تو من میمیرم .... خواندن این آهنگ همانا و رنگ از رخسار من و دوستم پریدن ... سروان با تعجب از من پرسدی ناصر اینا مجاز هست؟؟ و من با دستپاچگی سر و ته این قضیه رو هم آوردم و خوشبختانه به  خیر گذشت... بعدا" فهمیدم مجتبی اومده copy  کرده بعد یادش رفته اونارو حذف بکنه  چون هنوز delet یاد نگرفته بود !!!

 

3)    بعد از پست قبلی در مورد  sms به هر کسی که sms میزنم جواب نمیده وقتی دلیل این کار و میپرسم میگه : حاجی بازم دوربین مخفی و سیاه بازی  هست!!!؟

 

 

4)     اخبار رو نیگا میکنم ، محمود خان از فرنگ برگشته !! در واقع از ارمنستان برگشته بود و چنان قیافه ای فاتحانه بخود گرفته بود که بیا و ببین . میگن تو این سفر بازم دولت مهر ورز و عدالت گستر  غوغا به پا کرده و اجازه داده کنسول گری ارمنستان در تبریز ایجاد بشه ...لعنت به سیاست که خیلی چیزا رو نمیشناسه ...

 

ساعت از دو بعد نیمه شب  هم گذشت

یا حق

 

 ------------------------------------------------------------------------------

 دوستی نظری داده به این مضمون :

نمی دونم اجازه دارم که برات بنویسم یا نه  اخه به نظرم خیلی لوسی ...
اصولا کسایی که در احوالات خویشتن به مهندس بودن خودشان افتخار می کنن جای بسی شرمساری است  که بخواهیم وبلاگشون رو بخونیم
می تونستی خودت با یه عنوان دیگه ای معرفی کنی
پس بیخود شلوغ نکن از تو کتاب ها هم چیزی در نیار وبنویس
تو اگه راستی می گی شناسمه ات چند مهر انتخابات خورده
تو اگه راست می گی اول خودت رو اصلاح کن بعد جامعه رو

 

جواب :

در اینکه اجازه نظر دادن داری یا نه که حتما اجازه دارید من ظرفیتم زیادتر از این حرفهاست
دوست عزیز بنده کجا به مهندس بودن افتخار کردم و مغرور این مدرک شده ام که نمیدونم؟؟

ارزش هر انسانی به مدرک و شغل و ... نیست بلکه به اخلاق  و انسانیت و چیزای دیگه ای هست که خودمون بهتر میدونیم
از کدوم کتاب مطلب درآوردم و نوشتم کاش میگفتی ولی بدون که نوشتن از کتاب روزنامه و ... فی نفسه  چیز بدی البته با ذکر منبع
اینکه شناسنامه ام چند تا مهر انتخابات خورده به خودم مربوطه و یه چیز شخصی هست اصلا دلم خواست تحریم بکنم به کسی چه
در قضاوت کردن عجله نکن اول طرف مقابل ات رو بشناس بعدا سعی در آنالیز طرف مقابل ات داشته باش !!!