روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی
روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی

کجا غیب ام زده؟؟؟

 با سلام خدمت دوستان و عزیزان

بالاخره بعد از مدت ها حوصله کردم چند خطی بنویسم !!!

تو این مدت که نبوده هزار حرف و حدیث پشت سرم گفته شد که خوندن اونها خالی از لطف نیست .

اولین حدیث در مورد غیبت طولانی من توسط دوستی جرقه زده شد که می خواست آدرس وبلاگ من رو در گوگل جستجو کنه  , بنابر این اسم من رو نوشته و روی کلمه جستجو کلیک میکنه….

نتیجه این جستجوی خیلی ساده انبوه لینک هائی بود که اسم من  رو داخل نفرات هواپیمائی نشون می داد که از تهران به مقصد ارمنستان در حال پرواز بود ولی در قزوین به خاک و خون نشست…..!!!

هرچند این فقط ناشی از یک سوء تفاهم بود اما وقتی اسمم رو تو لینک ها دیدم ( هرچند صرفا" یک تشابه اسمی بود ) تا چند روز گیج  بودم ودوباره و هزار باره متأسف از اینکه چرا در این مرز پرگهر ارزش جان انسان ها اینقدر ناچیز است…..

روایت دوم از غیبت من ( البته زیاد جدی نگیرید) این بود که دوستان مخلص و فداکار بمنظور ارشاد و هدایت نمودن شخص من  به راه راست ( یا جناح راست ) من رو همراهی می کنند و …….

روایت سوم که خیلی هم طرفدار داشت این بود که من دوباره دچار یأس فلسفی و احساسات نوستالژیک شده ام و در کنج اتاقی کتابهای صادق هدایت , جلال آل احمد رو میخونم و فیلم های سالوادور دالی و لوئیس بونوئل رو نیگا می کنم….

روایت دیگر که از شیطنت همکاران من تو شرکت نشأت گرفته بود و کم مونده بود کار دست ام بده این بود که من با محمد علی ابطحی و بقیه …….(جان من این یکی رو کلا" بی خیال بشید !!!)

اما روایت اصلی و ساده که من درحال تجربه کردن اون هستم و خط بطلانی بر نظریات دوستان بود ،این بود که دوباره برگشتم همون سد لعنتی که سال قبل در سفر رئیس جمهور افتتاح شد اما بخاطر وجود کمی نواقص (باور کنید فقط کمی ) الان چند ماه هست در اونجا مشغول هستم ، تلفن ایجا خط نمیده ، دور شهر و شهر نشینی خط کشیده ام و اینجا میون کوه ها زندگی میکنم ، مطالعه میکنم ، نرم افزار های تخصصی رو یاد میگیرم و هزار تا کار مفید دیگه

خلاصه مطلب

شرمنده همه دوستان هستم

و

مخلص همتون…….

نظرات 12 + ارسال نظر
ali جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ http://besooyefarda.persianblog.ir

salam naser.shayad hamoon behtar ke oonja hasti.age mitunestam manam mioomadam.faghat telvisioon negah nakon ke asabet rahat bashe.

اکبر شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ http://akbar13.com

سلام
راستی پریروز کی بود تو پارک ساحلی داشت واسه من صغری و کبری میچید که فلانی ازدواج کرد ما هم باید ازدواج کنیم.
ایاالناس این ناصر میخواد زن بگیره. هر کی دختر خوب و صد البته فمینیست سراغ داره آدرس رو همین جا کامنت کنه. تا این ناصر جان دیگه گم و گور نشه.
ناصر یادت باشه اگه پشت پرده منو بگی دستت رو رو میکنم. ازمن گفتن.

به به
چشم ما روشن
تا گفتم می خوام نیمه پنهان تو رو افشا کنم به اعمال انتحاری دست زدی
من حرفهای تورو تکذیب میکنم
اما
منتظر باش رفیق!!!!

ماه پیشونی شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ق.ظ http://mahpishuni1.blogfa.com

خدایا مرا از این فاجعه پلید" مصلحت اندیشی" که چون همه کس گیر شده وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید مصون بدار:

"تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم"

دکتر شریعتی

مریم سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ق.ظ http://www.ilk-dadly.blogfa.com

سلام اومدم بگم در آشپزخونه من به روی همتون بازه ه ه ه !!!!!!!

منتظرتونم تو آشپزخونه ام...

زهره چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:23 ب.ظ

چشمتون روشن

؟ شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ

با همه خانوما هستم
انقدر داداشم داداشم نکنین.
ناصر از بچه گیش داداش خودم
در ضمن.صاحابم داره.............
یه یه یه.......

؟ دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:06 ق.ظ

کسی نگفته بی صاحابه

طرز فکرو باش

هه !

؟ سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:24 ب.ظ

جناب کیییییییی باشی که طرز فکر من زیر سوال ببری!
برو پی پریدنت...
:-)

؟ چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ق.ظ

یکی عاقل تر از تو.

پریدن کار توئه نه من

آخه...!

هه!

سعید چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ http://www.naniha.blogfa.com

سلام داداشی چطوری خوبی چون تو خوبی منم خوبم حالا که اومدی سری به ما نزن میگیرنت.خیلی خیلی دوست دارم.

اکبر شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:16 ب.ظ http://akbar13.com

ناصر جان ما که از این حرفا نداشتیم حالا گیرم من وسط کوه و بیابون گیر افتادم و دستم بهت نمیرسه که یه شیلی به من بزنی
ولی تو خوبی تو ماهی آیدین فدات بشه الهی
اصلا عزیز من تو محشری از همه سری
تو مثل گلی چه خوب و خلی
ببخش قافیه کم اومد گفتم یه تیکه هم بارت کنم.
با اینکه وسط بر و بیابون هستم ولی بیشتر از تو آپ میکنم تو سه ماه است که قرار پشت صحنه خیلیا رو رو کنی حالا اسلام دست و بال منو بسته نمیتونم چیزی بگم تو دیگه چرا؟
اولش هم از همین مرتضی و مهندس قاسمی شروع کن بهرحال بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن
اون آخرا نوبت موحسن جبارف است میخوای این یه قلم رو من دستش رو رو کنم؟ تعارف نکن اینترنت مفته و ما هم که دست به طنزمون بسیار نیکوست و در حد منفجر کردن و داغون کردن هر کسی میتونیم اقدامات موثره رو اقدام دهیم

؟ دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:40 ق.ظ

تو خودت جز ادمی زاد حساب می کنی!!!!!!!!
در ضمن
پریدی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد