-
خواهم رفت
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 12:16
این روزها که میگذرد هر صبح هر ظهر هر شامگاه لحظات ، دقیقه ها ، ثانیه ها ، مثل پتک به سرم کوبیده میشود ... همه چیز بهم ریخته ، نگاههای سنگین و معنادار را میشود حدس زد نمیخواهند نمیخواهند که بمانم و من مطمئنم از اینکه روزی خواهم رفت ****** نمیدانم به پشت سر نگاه خواهم انداخت یا نه ولی خواهم رفت با خاطره هائی تلخ در سینه...
-
روزهای آخر تابستان
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 12:31
برداشت اول : شبکه چهار تلویزیون ضرغامی در حال آموزش قرآن کریم است ، خانمی از ماکو زنگ میزند و شروع به خواندن سوره توحید میکند تا اشکالات تلفظی اش را آقای محترم کارشناس بیان کند . ناگهان مجری محترم به لهجه ترکی این خانم خنده ای میزند ... و دوربین دستپاچه صحنه دیگری را نشان میدهید .... برداشت دو : حضرالت عالیجنابان *...
-
برای جاوید اسدزاده
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 12:08
گفتم : بهار خنده زدو گفت: ای دریغ ، دیگر بهار رفته نمی آید گفتم : پرنده؟ گفت: اینجا پرنده نیست. اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست. گفتم : درون چشم تو دیگر...؟ گفت : هرگز نشان ز باده مستی دهنده نیست. اینجا بجز سکوت ، سکوتی گزنده نیست حمید مصدق - منظومه در رهگذار باد...
-
برداشت هائی ساده از زندگی
جمعه 2 شهریورماه سال 1386 12:11
برداشت اول : زنده باد آزادی امروز شنیدم یکی از کارمندای اداره ... بدلیل اینکه در مورد اعدامهای اخیر و دانشجوهای زندانی در اداره حرف زده بود به حراست اداره فراخوانده شده .... یادمه چند سال پیش که به قول بعضی ها اصلاحات چی ها در مملکت حکومت میکردند برای دیدن دوستی به استانداری شهر رفته بودم ،پس از خوش و بش معمول شروع به...
-
بی ربط
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 11:52
در رابطه با راستای اینکه فعلا بدون موضوع مانده ام و هر موضوعی هم به ذهنم میرسد قبل از من توسط دوستان و با قلمی شیوا نوشته می شود فعلا" سکوت اختیار کرده ام اما برای خالی نبودن عریضه و برای اینکه مشت محکمی به دهان استکبار و استبداد علی الخصوص این بورکینافاسوی زهلم گتمیش( که من خیلی روش حساس ام و در آینده نزدیک نیمه...
-
تابستان تنهائی
دوشنبه 15 مردادماه سال 1386 11:51
این روزا حوصله نوشتن از هیچی رو ندارم ، نمیدونم چرا . گرمای این تابستان صبر و حوصله را از آدم می گیره...البته این خونه جدید در بلاگ اسکای کمی آرامش بهم داده.....کاش یه اتفاقی می افتاد یه اتفاق خوب تو زندگی... *** سال پیش ردپای خاطراتمان را تا کوچه ای بی انتها تعقیب کرده بودم امسال آن را دوباره دیدم وای !!! آن کوچه را...
-
آغاز
جمعه 12 مردادماه سال 1386 21:42
با سلام من ناصر هستم 26 ساله ، از سال 83 وبلاگ نویسی رو در وبلاگ کوچه دل بصورت آماتور شروع کردم در اوایل سال 84( 5 فروردین) با نقل مکان به وبلاگ روز های خاکستری من ( البته در پرشین بلاگ) فصل جدیدی رو شروع کردم تو این مدت گاهی مینوشتم گاهی بی خیال میشدم خلاصه بسته به اوضاع و احوالم وبلاگ عمرش رو ادامه میداد...در این...